• وبلاگ : قلم سفيد
  • يادداشت : نقش قيد در جمله
  • نظرات : 5 خصوصي ، 115 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ارش (1) 

    حرفي با پسران ممد مفلس? بخصوص الف آقا=معروف به آقاي جمع

    واقعا خجالت داره-در حق همه بدي کردي/رويتان مي شد در حق فاميل نزديکتان که بدون هيچ شک و شبهه اي دايي محترمتان بود/اين همه جفا و خيانت کنيد و تازگي شنيدم پول سهم پسر دايي خود را که مربوط به فروش کارخانه جاده کياکلا قائمشهر=سس ايام بود/را پرداخت نکردي-واقعا بايد خجالت بکشي

    هر کسي نداند اول خدا مي دونه و بعدا هم من مي دونم و دوستان مغازه دارم از جمله باجناق عزيزم که ترا آقاي الف=جمع مي شناسد

    من در اينجا هم از خدا و هم از آن فاميل و دايي دلسوز و مردمي ات واقعا پوزش ميخواهم-که سالها با تو=صاحب اصلي شرکت بسته بندي جمع-کارخانه پژند-کارخانه سس ايام-کارخانه بافته...و.. همراه و هم قدم بودم ولي او به من هم جفا و بدي کرد.

    دايي جون-حاج آقاي محترم-بازاري دلسوز و مردمي-کارفرماي سابق آقاي الف-مرا ببخش و عفو کن-که سالها قبل شايد حرفهاي خواهرزاده ات{مالک شرکت بسته بندي جمع و ...}را گوش ميکردم-شايد ناچار بودم-همچنان که ديگران بخاطر اين پول لعنتي حاضرند با پسر ممد مفلس همکاري کنند و... مراببخش.

    الف آقا/يادت مي ايد خانه حسين چاه کن مستاجر بوددي و پول اجاره را نداشتي

    يادته چقدر پيش من و ...گله مي کردي و ارزوي کار و زندگي خوبي داشتي؟

    يادته دايي محترمت چقدر به تو کمک مالي و خدماتي در انزماني که تو و پدرت و مادرت و برادرانت چيزي نداشتيد نمود؟

    يادته تعميرات ظبط کارگري مي کردي/يادته پيش بيمارستانها دکه داري ميکردي؟

    يادته چقدر از خوبيهاي داييت و از اينکه هوايت را دارد حرف مي زدي؟ يادته داييت کوپن مرغ و قند به تو و مادر و پدرت ميداد که سر سفره اتان چيزي براي خوردن و شکم سير کردن باشد؟

    يادته پدر و مادرت صبح تا غروب خانه دايي ات بودند؟

    يادته تو و برادرهايت رنگ ميوه و گوشت را ماه به ماه نمي ديديد؟

    يادته در انزماني که در شرکت و در شرافت بودي و نزد داييت کار مي کردي/تو و پدرت چه نقشه ها و خيانتهايي انجام داديد/يادته چقدر ريا مي کردي و پيش ما انرا به حساب زرنگي خودت و ساده بودن دايي دلسوزت مي گذاشتي/ و مکارانه ميخنديدي؟

    يادته پدرت چقدر پشت داييت حرف ميزد و خودش و ترا زرنگ مي دانست و با مادرت نقشه مي کشيد که داييتان دلش بسوزد و احساساتي شود و به شما بيشتر خدمات دهد؟!!!!

    يادته مردم و کارگران مانند امروز به پدرت اسحاق شامير اسراييل و ممد مفلس ميگفتند و مي گويند؟/حالا امروز پدرمفلست دربان تو شده و سرو صدا مي کنه؟/ و تو هم براي انکه نزد کارگران و کارمندانت در کارخانه و محل و دفتر شرکت جمع در جاده قائمشهر به ساري بالاتر از پمپ بنزين/پدرت بد اخلاقي و سرسنگيني نکند/سعي ميکني اورا از انها دور کني/ولي ذات بد نيکو نگردد چون که بنيادش بد است.........

    اون پيراهن پي چي اسکنت و ان شلوارت که سالهاي سال تنت بود يادت مي ايد؟

    يادته تو و پدرت براي فريب/ دايي دلسوز و جوانمردت را دايي جون صدا ميکرديد؟

    چه کسي شغل مغازه داري و عمده فروشي ادم منشانه و مردمي را به تو ياد داد؟/ولي تو و پدر کلاشت چون حقه بازي/ حرام خوري و مال مردم خوري در خونتان جاري بود و هست/بعد از مستقل شدن تمام قول و قرارهاي يک زندگي و کار انساني و مشروع را فراموش کردي و درست مثل پدرت هفت خط و رانتخوار و ربا خوار و مال مردمخوار شدي؟/ننگ بر تو /شرم بر تو/تف بر تو

    يادته چقدر خجالتي بودي و هميشه مرا و ...جلو مي فرستادي؟

    پسر بزرگ ممد مفلس/بعد از انکه مستقل شدي/هم من و هم تو و هم ...مي دانيم که يواش يواش که از زير مديريت پاک و دلسوزانه دايي محترمت-دور شدي به کمک فرح و مرتضي و مصطفي چقدر بر عليه دايي ات حرف زدي/چقدر بر عليه انکه دايي ات صاحب يک شرکت بسته بندي حبوبات و ...مستقل نشود نقشه هاي نامردانه کشيديد؟/من مي دانم چقدر کارها انجام داديد که فکر و مال داييتان را در کارخانه دستمال کاغذي جاده کياکلا سرگرم کنيد تا داييتان کارگاه بسته بندي که خودش طرحش را داد نزند/من و ...ميدانم و مي دانيم که تو مانع توليد و کار دستمال کاغذي و بعدا گالن شدي/و با نقشه هاي قبلي کارخانه را خواباندي و شرايطي بوجود اوردي که انها خسته شوند و پولشان را خرج کارخانه نمايند-تا تو کارخانه کياکلا=سس ايام فعلي را غصب کني و به برادر لجن و فتنه ات بدهي.

    اگردايي و پسر دايي ات که افرادي شرافتمند و مردمي هستند-حال روز اين روزها و نقشه هاي مکارانه سالها قبلت را انزمان ميدانستند- هيچگاه حاضر نمي شدند ترا شريک کارهايشان نمايند و از تو دوري مي کردند-مانند اين سالها و اين روزهايشان